سامسام، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

خاطرات کودکی سام

به سلامتی و خوشی

این اولین سونوگرافیه که توی هفته چهارم بارداری از من گرفته شد و مطمئن شدیم که یه موجود کوچولوی عزیز خدا به من و بابا هدیه داده. هنوز صدای خانم دکتر تو گوشمه که روی مانیتورش نشونم داد و گفت: ایناها اینجاست، به سلامتی و خوشی انشااله .   ...
23 اسفند 1391

بامزه

یکی منو از این گوشه دربیاره!!!! کسی به فکر نیست خورم باید دست به کار بشم. یا علیییییییییی!! ...
23 اسفند 1391

اعتراض

دیروز حوصله سام کم شده بود آماده شدیم رفتیم بیرون بعد از اینکه برگشتیم و لباسهاش رو عوض کردیم این قیافه اش شد. هنوز موهاش به خاطر کلاه سرش سیخ مونده. چرا اومدیم خونه می خوام هنوز تو  خیابون بچرخم! ...
23 اسفند 1391

به یاد کودکی خودمان

پا به پای کودکی هایم بیا کفش هایت رابه پا کن تا به تا   قاه قاه خنده ات را سازکن بازهم با خنده ات اعجاز کن   پابکوب ولج کن وراضی نشو با کسی جز عشق همبازی نشو   بچه های کوچه راهم کن خبر عاقلی را یک شب ازیادت ببر   خاله بازی کن به رسم کودکی با همان چادرنماز پولکی   طعم چای وقوری گلدارمان لحظه های ناب بی تکرار مان   مادر ی ازجنس باران داشتیم درکنارش خواب آسان داشتیم   یا پدر اسطوره  دنیای ما قهرمان باورزیبای ما   قصه های هرشب مادربزرگ ...
15 اسفند 1391

گل ختمی

سام دیروز غروب بدجوری بیقراری می کرد. کلافه بود. هرچی دم دستش میومد میبرد سمت دهانش. جیغ میکشید. بازی نمی کرد. نمیدونم کی دندونش درمیاد من هم خیلی آشفته بودم. به یکی از آشنایان زنگ زدم. بهم گفت براش گل ختمی بجوشونم بگذارم روی لثه هاش. بدو بدو آماده شدم سام هم که هی گریه زاری می کرد بالاخره آماده کردم بغلش کردم در خونه رو که باز کردم...   یک هو گریه سام رفت که رفت، خدا رو شکر آروم شد رفتیم مرکز خرید روبه روی خونه که عطاری داره ولی متاسفانه گل ختمی نداشت من هم تو خیابون و پاساژ چرخیدم تا سام حوصله اش بیاد سرجاش و بعدش اومدیم خونه. ...
14 اسفند 1391